امسال سال خوبی بود . سالی که تونستم بدهی های بانکی مو بدم . بعدش به یه استارت آپ جوین شم .
مهم ترین چیزی که تو این سال یاد گرفتم این بود که با تمرکز روی یک کار میشه یک به یک پله های پیشرفت رو طی کرد و نتیجه ای که میخوای رو گرفت .
نمیدونم نوشته های قبلیمو در مورد تجربه های که داشتم خوندین ولی اگه نخوندین تو این دسته از نوشته هام میتونید در موردش بخونید و میبینید که من هی از این شاخه به اون شاخه پریدم و تا یکم وضعیت بد شده تغییر موقعیت دادم تا وضع بهتر شه و لی این اتفاق نمی افتاد .
بزارین برم از اول امسال یعنی سال ۱۳۹۴ بگم ، چون مدت زیادی آپدیت نداشتم و میخوام تو این پست جمع بندی اتفاقاتی که تو این سال برام افتاده رو بنویسم .
اوایل سال بود و من هم داشتم صله رحم انجام میدادم و رفتم خونه مادر بزرگم ، بعد از روبوسی و عید دیدنی رو مبل کنار پدربزرگم نشستم ، اولین چیزی که پرسید که چرا بانک رو تسویه نکردی و من شدم 😐
خب پدربزرگ مهربان من روز آخر سال ، پول تونستم بگیرم چه جوری میتونستم تسویه کنم و گفتم چهارم ساعت هشت صبح جلو بانک باش که تسویه کنم .
و چهارم فروردین رفتیم بانک و تسویه کردم . یه حس خوبی بود دقیقا یه بار به چه بزرگی رو از دوش من برداشتن و حس رهایی خاصی داشتم . تعطیلات عید تموم شد و برگشتم تهران ، رفتم شرکت و چند روزی که گذشت از شرکت دراومدم چون دیگه جور درنمیومد همکاری من با اونا چون یه پروژه از قبل عید گرفته بودم و باید تا آخر خرداد تحویل میدادم .
پروژه ای که گرفته بودم رو تحویل دادم
از اوایل اردیبهشت یه تیم چهارنفره (مرتضی و حسام و رسول) با خودم تشکیل دادم و روی پروژه افتادیم البته آخر پروژه شدیم هشت نفر (دانیال و بهنام و سعید و شاهین) که این چهارتا دوستم به صورت ریموت داشتند تو پروژه کمک میکردند، بچه ها میومدن خونه من و با هم کد میزدیم که با چه سختی این پروژه رو تحویل دادیم . همه پول هایی که گرفته بودم ،داده بودم برای تسویه حساب بانک و بین بچه ها پخش کردم و تقریبا اوایل تیر بود که به صفر نزدیک شده بودم .
الان صفرم و باید برای آیندم برنامه ای داشته باشم .
اینقدر این پروژه روی من فشار آورده بود که تصمیم گرفته بودم که دیگه فری لنس کار نکنم و برم دنبال کار کارمندی .
ولی کار کارمندی میتونه منو راضی کنه ؟
خب نه با روحیات من اصلا سازگار نبود ، چون تستش کرده بودم و نتیجه خوبی نگرفته بودم .
خب چیکار کنم ول بچرخم ؟
اینجا بود که چون نه استارت آپ فعالی(فعال نوشتم چون دوتا استارت آپ به صورت معلق داشتیم) بود که روش کار کنم و نه میخواستم کارمندی کنم . تصمیم به مهاجرت از ایران گرفتم . هی این سایت خارجی رو چک میکردم و هی اون سایت رو .
ولی هرچقدر نیگا کردم و دو دو تا چهار تا کردم دیدیم من با این وضعیت مالی از ایران برم خیلی فشار خواهد آورد .
برنامه ای که اوایل تیر برای خودم ریختم این که تا اواخر سال ۹۵ با حداکثر پس انداز کار کارمندی انجام بدم و اواخر سال ۹۵ از ایران برم .
این بود که به دنبال کار و تقویت زبان افتادم . حدود ۱۰ روز از تیر گذشته بود که :
قضای روزگار منو وارد یه استارت آپ کرد و تصمیمو برای مهاجرت از ایران منتفی کرد.
یه روز داشتم میچرخیدم تو فیسبوک که دیدم حمیدرضا احمدی یه پست نوشته بود و برای ایوند (مای ایونت سابق) دنبال برنامه نویس لاراول میگرده . خب حمیدرضا را تا حدودی میشناختم و گفتم چه بهتر که با اون همکاری کنم و صدالبته روی پروژه ای شبیه ، که خودم قبل از این با اسم (ایونت فا) با دوستان شروع کرده بودیم و بنا به دلایلی فیلش کرده بودیم که میتونید توی این لینک در موردش بخونید .
توی فیسبوک میسج دادمو و یه قرار باهم ست کردیم که از نزدیک همدیگرو ببینیم .
من اولش فکر میکردم که دنبال نیرو میگرده که به صورت کارمندی استخدام کنه و توی جلسه فهمیدم که دنبال کوفاندر هست و این پیشنهاد باعث شد که من تصمیمو راحت تر بگیرم و به عنوان کوفاندر و CTO به مای ایونت اضافه شدم .
تمرکر تمرکز تمرکز
خب حمیدرضا تو کانون کارآفرینی بود و من عضو دو تا تیم بودم که قرار بود روی استارت آپ های متفاوتی کار کنیم .
ولی اولین قدم برای اینکه بتونیم یه استارت آپ رو موفق کنیم این بود که تمرکز داشته باشیم که تصمیمی که گرفتیم ترک کردن کارهای قبلیمون بود حمیدرضا از کانون دراومد و من هم از اون دوتا تیم .
اواسط تیر هست و من پروژه مای ایونت رو از برنامه نویس قبلی تحویل گرفتم و شروع کردم باگهای اون رو فیکس کردن و افزودن یه سری موارد ، که بعد دو سه هفته به حمیدرضا گفتم که این نمیشه و چون میخواستیم دنبال سرمایه گزار بریم پیشنهاد من این بود که از اول خودمون بنویسیم .
یه دو سه ماه جلسه های مختلف با سرمایه گزارهای مختلفی داشتیم تا اینکه اواخر شهریور با یکی از سرمایه گزار ها به نتیجه رسیدیم و قراراداد رو امضا کردیم و به صورت تمام وقت افتادیم روی پروژه ، ولی من همیشه هرجا هم که مشغول به کار بودم حداقل یه پروژه ه میگرفتم تا بیشتر پول دربیارم ولی این دفعه هم اولش قولی که به حمیدرضا داده بودم و هم خستگی که از فشار کار داشتم تصمیم گرفتم که هیچ پروژه ای نگیرم و تمام انرژیم رو روی ایوند بزارم .
و در نهایت بعد از شش ماه داریم به اون نتیجه ای که مدنظرمون بود میرسیم . اینکه ریبرندینگ موفقی داشتیم و از ۱۳ ایونت تو ماه به عدد ۲۵۰ ایونت تو ماه رسیدیم و اینکه هر KPI که به سرمایه گزار داده بودیم رو زدیم و حتی بیشتر از اون زدیم. اینکه که یه دامنه بدون رتبه الکسا رو به یه دامنه با رتبه الکسای خوب تو ایران برسونیم . الان که این پست رو مینویسم الکسای ایوند ۶۳۷ ایران هست .
یکی از دلایلی که به نظرم این دفعه باعث موفقیتمون شد این بود که تمرکز داشتیم هم من و هم حمیدرضا .
میشه گفت این تمرکزی هم که میتونستیم روی استارتآپ بزاریم ناشی از حقوقی بود که یکم بیشتر از بخور نمیر برای خودمون در نظر گرفتیم و اگه این نبود مطمینا مثل استارت آپ های قبلی که داشتم مجبوv میشدیم ببندیمش .
الان هم به ضورت خستگی ناپذیری داریم ادامه میدیم چون به این استارتآپ ایمان داریم و میدونیم که موفقش خواهیم کرد .
در مورد اینکه چه کارهایی توی ایوند انجام دادیم و انجام خواهیم داد توی وبلاگ ایوند مینویسیم .
اگه دوست دارید توی ایونتی شرکت کنید به ایوند حتما سر بزنید و یا اگه برگزار کننده ایونتی هستید ایوند حتما میتونه به شما کمک کنه .
اگه با من در مورد اینکه تمرکز خیلی مهم نیست و عوامل دیگه مهم ترند مخالفید حتما کامنت بزارید .
جمع بندی :
استارت آپتون رو زمانی شروع کنید که مطمین بشید تا یه سال پول دارید و یا از این استارتآپی که شروع کردید پول در خواهید آورد و یا مطمین هستیدسرمایه گزار پیدا خواهید کرد . چون اگه پول نداشته باشید تمرکز نخواهید داشت و این باعث شکستتنون خواهد شد .
خیلی جالب بود! :like:
جمع بندی عالی بود و کاملا موافقم باهاش :))
ممنون ازنوشته ی خوبت مطمئن شدم مشکل من هم عدم تمرکز بوده. متمرکز نبودن روی استارت آپی که دارم مشکلات زیادی رو برای من هم ایجاد کرد، در حال حاضر دارم سعی میکنم که تمرکزم فقط روی یک کار و یک ایده باشه.
بازم لایک داره توشته هات. من توی تمرکز موافقم والبته پشت کار هم باد مون نره هر چیزی برای رسیدن یه بهای داره گاه زمان گاه پول گاه …
مرسی. به نکات مهمی اشاره داشتی.
عالی بود آقا امیر عزیز… پستای قبلیتو خونده بودم و خوشحال شدم که برگشتی به شرایط خوب ، ۶۳۷ برای ایوند خیلی خوبه(سایتی که کارش برگزاری رویداده فقط)
معتقدم که تو ایران اگه استاندارد جلو بریم خیلی راحتتر از جاهای دیگه نتیجه میگیریم… به شرطی که به قول شما پولی که درمیاریم از بخور و نمیر یکم بیشتر باشه که بشه کار کرد :)))
حالا که اوضاع خوبه یه فکری هم به حال لاراتاکز بکنید . اونم گناه داره 😉
امیر جان مثل همیشه عالی بود و واقعا استفاده کردم.
از این شاخه به اون شاخه پریدن واقعا برای ما حکم سم رو داره وکشنده…
منم تصمیم دارم فقط روی یه پروژه تمرکز کنم از این به بعد و قطعا در این تصمیم این نوشته شما کاملا نقش داره.
امیدوارم همیشه موفق باشی دوست خوب من
عالی بود امیر جان.
ایشا.. شاهد پست های بیشتر از موفقیت هات باشیم.
خیلی خوب بود
تقریب جزو معدود تجربیاتی بود که تا اخرش خوندم تو وب !!!
مرسی که به اشتراک گذاشتی .
سلام
خیلی خوب و خودمونی مطالب رو می نویسید.
لطفا بیشتر در مورد تجربیات تخصصی و فنی بنویسید.
مثلا تجربیات خوب و مهم در لاراول یا React که ظاهرا در Evand هم از React استفاده می کنید و … .
منتظر مطالب خوب بعدی هستم♥
++
خیلی خوب بود موفق باشید منم دقیقا آخرای سال ۹۵ بود که یه همچین وضعیتی و مشکلاتی اومد سراغم و با کلی تمرکز روی مدیریت مشکلاتم و البته شانس تونستم خودم رو جمع جور کنم.
واقعا تمرکز خیلی مهم هست.
سلام. یک ایمیل واستون فرستادم بررسی میکنین