سال ۸۹ بود, البته دقیق تر بگم اردیبهشتش هم بود , من بودم و دامون طاهری, یه چند ماهی از یاد گرفتن PHP ما نگذشته بود که دامون زنگ زد امیر یه پروژه گرفتم . منم گفتم ایول بریم سراغش . یه قیمت دادیم حدود ۷ میلیون و چون تو تبریز بودیم و این عدد رقم بالایی بود طرف قبول نکرد . بعد این پروژه که سفارش داده بودن گفتیم ایول عجب چیزیه چرا واسه خودمون نزنیم.
ما هم که اون زمان نه از بازار خبر داشتیم نه میدونستیم چه خبره بیرون , نشستیم و تو یه روز یه دودوتا چارتایی کردیم گفتیم ایول اگه روزی یه دونه بفروشیم میشه ماهی سه میلیون ,آقا شروع کنیم .
من هر روز را میافتادم میرفتم خونه دامون اینا و با اون نیمچه PHP که بلد بودیم یه پروژه رو تو سه ماه وشاید کمی بیشتر نوشتیم . اونم چه پروژه ای smsPanel !
یه سایت پیدا کرده بودیم همون نمونه ای که به ما داده بودن و HTML هاشو کپی میکردیم یکمی اینور اون ور میکردیم خلاصه یه چیزی در میومد و میرفتیم جلو . دیگه آخر آخراش دامون هم خسته شده بود ولی من دیگه زورمو میزدم و کار میکردم تا تموم بشه .حالا با این نیمچه سواد دنبال وب سرویس میگردیم که اس ام اس بفرسته . گوگل رو اینور اونور کردیم آخرش تونستیم اون مرکز اصلی که وب سرویس میده پیدا کنیم .مگفا, آتیه داده پرداز, رهیاب شرکت هایی بودند که پیدا کردیم و یه سری شرکت ها هم پیدا کردیم که داشتند واسطه وب سرویس میدادند ولی گفتیم از اصلی بگیرم ارزون تر در میاد و خودمون میتونیم واسطه باشیم.
زنگ زدیم ماشالله خدمات نمیدن که تلفنی , میگن پاشین بیاین تهران و رفتیم تهران اولین شرکتی که رفتیم مگفا بود به چه عظمت و انصافا خانم پرهیزکاری هم که توضیحات میداد , خیلی خوب توضیح داد , بعد رفتیم آتیه داده پرداز رو تو یه کوچه پیدا کردیم که به بزرگی مگفا نیود و اصلا مارو تحویل نگرفتن و یه قیمت نجومی یه آقای جوان اومد گفت و ما هم همون طور که پیش بینی می کنید کلا بیخیالش شدیم , بعد نوبت رهیاب بود رفتیم اونجا هم ظاهر خوبی نداشت ولی قیمت هاش خوب بود ولی چون به ایرانسل تعرفه ارسال اس ام اس هاش گرون بود بیخیال اون شدیم و تصمیم گرفتیم از مگفا سرویس بگیریم .
مشکل اصلی کجا بود ؟ اینجا بود که مگفا هم میگفت باید شرکت باشین ما به شخص حقیقی خدمات نمیدیم . حالا اینو کجای دلم بذارم.
رفتیم پیش دوست دامون سورنا که مغازه ی پوشاک داشت و پروانه کسب اینا گرفتیم و فرستادیم و بعد از کلی دوندگی و التماس با این پروانه کسب , به ما وب سرویس دادن .
الان آخر آخرای کار هستیم و با دو سه نفر هم صحبت کردیم و کار رو نشون دادیم و گفتند ما میخریم و ما هم روز قوت قلب میگیریم که سریع کار رو تموم کنیم و پولدار شیم 😀
حالا یه چالش جدید : شرکت ثبت کردن ؟
اینفدر انگیزه و عجله داریم که سریع بفروشیم میگیم شرکت رو سریع باید ثبت کنیم . راه افتادیم رفتیم اداره ثبت اسناد تبریز گفتند یه دو سه ماهی پروسه ثبت شرکت کار داره ماهم میگیم نه ما کار داریم پروژه داره تموم میشه سریع باید ثبت کنیم و از قافله عقب نمونیم . اونجارو ول کردیم اومدیم شرکت های ثبت شرکت اونا هم میگن کم کمش یه ماه کار داره اگه سریع میخواین باید برین تهران . WTF
به دامون گفتم من دارم رو پروژه کار میکنم تو برو تهران و شرکت رو ثبت کن بیا . ده تا اسم هم نوشتیم که شرکت ثبت کنیم . دامون رفته بود و همشونو رد کرده بودند . خلاصه از هرکدوم از مسیولای اونجا یه اسم خواسته بود و چسبونده بود به هم و آذر آمتیس رهام رو داده بود ثبت کنند و یه پولی هم گرفته بودند حدود یه میلیون اینا واسه ثبتش . و خود اسم رو هم یه جا آذر آمتیس مینوشتن یه جا آذر آمیتیس 😀 من خودم الانم نمیدونم اسم اصلیش چیه 😀
ده روز بعد ما یه شرکت داشتیم و یه پروژه که اسم اونم ساپ گذاشتیم . حالا وقتشه که بفروشیم وپولدار شیم.
ادامه در پست بعد…
لینکشم وقتی پست بعد رو نوشتم میزارم . ولی دهنتونو قشنگ سرویس میکنم تا بگم که چه جوری شد و چه ها به سرمون اومد . عین فیلمای ایرانی 😀 اینجاش شوخی بود و به دل نگیرید , به قول دنیل داره پرسنال برندینگت رو تداعی میکنه .
نتایج اخلاقی این پست :
ایده داشته باشید برای شروع کسب و کارتون ولی ایده کافی نیست .
ما قبل اینکه بدونیم استارت آپ چیه و ایده چیه همین جوری یه چیزی به ذهنمون رسید و شروع کردیم به کار کردن . آخه برادر من ایده کیلو چنده ؟ میتونی بفروشیش ؟
میگه قبل اینکه محصولی رو تولید کنی اول سعی کن بفروشیش خب ما نمیدونستیم که 😐 استارتآپ ویکند خوب چیزیه حتمن شرکت کنید چون چیزای زیادی یاد میگیرید .
شاید اصلی ترین گزینه, بهترین گزینه نیست.
ما فکر میکردیم مثلا از مراکز اصلی سرویس بگیریم بهتره ولی بعدا به این نتیجه رسیدیم که نه واسطه ها واسه ماها که سرمایه نداریم گزینه خوبیه.
هزینه هارو از اول مدیریت کنید.
بابا خرج کن بعدا که فروختیم عوضش در میاد . نه نه نه ! آخه چرا به این فکر نمیکردیم که شاید نفروشیم ؟ هرچقدر در اول کار کمتر خرج کنید و کوچیک شروع کنید بهتر به نتیجه میرسید.
عجله نکنید , منطقی عمل کنید نه احساسی
یه ماه دیرتر شروع میکردیم ولی یه اسم مناسب داشتیم مگه چی میشد . هر موقع به اسم شرکتمون فکر میکنم حرصم میگیره.
ممنونم که وقت گذاشتید و خوندید . نمیخواستم پست طولانی بشه واسه همین بخش بخشش کردم.
وای امیر، چرا شماره من و داده بودی به سیستم، تا یه مدت زیادی ۲۴ ساعته برای من پیامک تبلیغاتی می فرستادی، با عنوان ساپ، مگه دستم بهت نرسه، تا الان نمی دونستم شاهکار تو بوده :)))
بشکنه این دست که نمک نداره یا اومدیم ثواب کنیم کباب شدیم. 😀
خب یادت نیست تو جز مشتریهامون بودی و تو استارتآپ ویکند به عنوان جایزه یه پنل گرفته بودی . پنلت هست برو استفاده کن خب 🙂
ما هم به مشتریهامون اول هر هفته یه اس ام اس آغاز هفته میفرستیم تا هفتشونو با قدرت و انرژی شروع کنند. یه چند مدت هست به علت مشغله نمیفرستم ولی خواهم فرستاد منتظر باش 😉
اولا تبریک می گم…
دوما از نوشتن طنز آلود و دقیقا به لحن خودت خوشم اومد که با نکاتی که آخرش نوشتی کار رو عالی تموم کردی
امیدوارم این روند رو ادامه بدی…
مرسی دوبار رسول جان, با قوت قلبی که شماها میدین چرا ادامه ندم حتمن ادامه خواهم داد.
عالی بود پسر
ادامه بده، ایول 🙂
مرسی حسین اینا همش تاثیرات نشست و برخواست با تو هستش . 🙂
بسیار روان و خوب مرسی از پست عالیت
خواهش میکنم لطف داری .
مرسی امیر جان، عالی بود پسر 😉
خواهش میکنم رفیق . 🙂
ای امیرِ کبیر…
ای آقا ای …
شاید اولین بار بود که یه لینک اینطوری رو از فیسبوک رفتم خوندم. اصلا نمیدونم چرا اینکارو کردم. ولی عالی بود. ادبیات نوشته ات خیلی جالب بود. ضمنا نوع مطلبی که در موردش نوشتی واقعا بدرد میخوره. کاش تا آخرش نوشته بودی. من معمولا از همه چی انتقاد میکنم ولی واقعا دمت گرم
قربانت علی جان. انتقاد خوب است.
سلام امیرجان متنو کامل و با اون تمرکز خاص خوندم قشنگ نوشتی منتظر ادامه ماجرا هستم …. خداقوت 🙂
مرسی رضا جان .
آقا ورودتو به جامعه وبلاگی ایران تبریک میگم امیدوارم ادامه بدی
مرسی یاشار جان حتمن ادامه خواهم داد.
جدای از نکات آموزنده و تجربیاتت میبینم که دست به قلم هم که هستی… خیلی روون نوشتی
مرسی حسین جان . خودم فکر میکردم دارم چرت پرت مینویسم. 😀
ایولا امیر جان محشره
کارت درسته
راستی بی زحمت تو این سریال ایرانی، فیل هندی هم بازی کنین تا یکمی هم آبغوره بگیریم خیلی حال میده
کلا عالی بود دمت گرم ♥
آره هدف همینه . به گریه انداختنتون . ولی یواش یواش میرم جلو که یه وقت شوکه نشید.
این ایده بیان کردن تجربیاتتون عالیه منم دقیقا یه همچین تجربه ناکامی داشتم متاسفانه.موفق و پیروز باشید.
مرسی , آره منم همین فکر رو میکردم .
ممنون بابت انتقال تجربیات.
پیگیر ادامش هستم. 🙂
خواهش میکنم وظیفست .
خیلی عالی، دست پیام هم درد نکنه تم خیلی خوب شده.
منتظر نوشتههای دیگهت هستیم 🙂
مرسی علیرضا جان 🙂
خیلی عالی بود امیر منتظر ادامه سریال هستیم
مرسی مهدی جان .
ای ول امیر جان خیلی چسبید
پسر زود باش قسمت دوم رو اکران کن دیگه 🙂
چشم رامین جان , خوشحالم که خوشت اومده .
خیلی حال کردم.
زود زود بنویس.
چشم عزیزم .
DADASH BAHALI
همینکه وقت میذاریو تجربه هات رو مینویسی از سرمون هم زیادیه بعدشم اینکه بینشون نظر خودت رو هم مینویسی که چیکار میکردم بهتر تر می شد تو به من و خیلی از کسایی که تو ایران هستن داری لطف میکنی اجرت با خدا فقط از خدا میخام تا فرصت بده جبران کنیم تا تجربه هفتم نوشتی میرم که بخونم میسی
یعنی اسم شرکت پیدا کردن شروع کار انقدر سخته آذر آمتیس رهام …..جالب بود
سلام. توی وبسایت ویرگول نوشته بودین که تجربیاتتون در مورد ایوند میخواین توضیح بدین، ولی من پیدا نکردم. میشه تجربیاتتونو اینجا توی وب سایت تون بزارین؟ یا اینکه اگه وب سایت دیگه ای منتشر کردین لینک شو بدین ؟ ممنون