رویا و آرزوی من برای تبریزم

بنا به درخواست بهروز بختیاری در این پستش که در مورد تبریز و جامعه حرفه ای اون بنویسیم , من هم به عنوان تبریزی میخوام آرزوی خودمو بنویسم. شاید آرزوی من تو سطح خودم باشه ولی از هیچ چی که بهتره . 🙂

بزارین اول کار یه آهنگ به اسم تبریز واستون پخش کنم بعد بگم چی به چیه . فقط یه نکته اینکه فیلترنت باعث میشه پخش نشه , قندشکن تون رو روشن کنید بعد صفحه رو رفرش کنید تا بتونید به آهنگ یا کلیپ پایینی گوش بدید.

من خیلی رویا و آرزو هم واسه خودم و هم تبریز عزیزتر از جانم داشتم.

من همیشه آرزو داشتم تا بتوانیم این همه برنامه نویس و گرافیست و یا این همه بیزینس من  تبریزی که همه دارند تو یه شرکت مهم ترین نقش رو اجرا می کنند یه جا جمع بشیم و اپلیکیشن هایی در سطح جهانی ارایه بدیم.

یه ساختمان با دپارتمان های مختلف که هدف همه تولید بهترین اپلیکیشن هاست. که آخرین نتیجه هم بالا بردن اسم تبریز تو کل دنیاست.

و میشه گفت آرزوم اینه که همه تو تبریز باشند و محصولی که درست میکنند از تبریز بیرون بیاد و به بقیه جاها بره .

میخوام اینقدر استارت آپ زده بشه که سیلیکون ولی پیش ما کم بیاره , اینجا میشه گفت آرزو بر جوانان عیب نیست. 😀

الان همه دارند به این تفاهم و پشت همی که ما در بین بچه های تبریز داریم حسودی می کنند . نه که حسودی , همه دلشون میخواست اونها هم همچین جوی داشتند .

نمیدونم شاید پنج شش سال پیش میخواستم این ها رو بنویسم آرزوم همین جویه که تبریز اومده باشه بود. جا داره از همه برو بچه های جلسات باز نرم افزاری تبریز که زحمت کشیدن و همچین جو حرفه ای و صمیمی درست کردند , تشکر ویژه کنم.

من خودم بیش ترین پیشرفتم از موقعی بود که رفتم جلسات باز نرم افزاری و واسه همین یه تعلق خاطری همیشه نسبت بهش دارم.

 

حالا یه شعری از شهریار در مورد تبریز و ربان ترکی هست که با ترجمش واستون میزارم . شهریار تو این شعر بیشتر میخواسته قدرت تبریزی ها و زبان ترکی رو به رخ بقیه بکشه. امیدوارم خوشتون بیاد:

تورکون دیلی تک سئوگیلی ایسته کلی دیل اولماز
اؤزگه دیله قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز

اؤز شعرینی فارسا – عربه قاتماسا شاعیر
شعری اوخویانلار ، ائشیدنلر کسیل اولماز

فارس شاعری چوخ سؤزلرینی بیزدن آپارمیش
« صابیر » کیمی بیر سفره لی شاعیر پخیل اولماز

تورکون مثلی ، فولکلوری دونیادا تک دیر
خان یورقانی ، کند ایچره مثل دیر ، میتیل اولماز

آذر قوشونو ، قیصر رومی اسیر ائتمیش
کسری سؤزودور بیر بئله تاریخ ناغیل اولماز

پیشمیش کیمی شعرین ده گرک داد دوزو اولسون
کند اهلی بیلرلر کی دوشابسیز خشیل اولماز

سؤزلرده جواهیر کیمی دیر ، اصلی بدلدن
تشخیص وئره ن اولسا بو قدیر زیر – زیبیل اولماز

شاعیر اولابیلمزسن ، آنان دوغماسا شاعیر
مس سن ، آبالام ، هر ساری کؤینک قیزیل اولماز

چوخ قیسسا بوی اولسان اولیسان جن کیمی شئیطان
چوق دا اوزون اولما ، کی اوزوندا عاغیل اولماز

مندن ده نه ظالیم چیخار ، اوغلوم ، نه قیصاص چی
بیر دفعه بونی قان کی ایپکدن قزیل اولماز

آزاد قوی اوغول عشقی طبیعتده بولونسون
داغ – داشدا دوغولموش ده لی جیران حمیل اولماز

انسان اودی دوتسون بو ذلیل خلقین الیندن
الله هی سئوه رسن ، بئله انسان ذلیل اولماز

چوق دا کی سرابین سویی وار یاغ – بالی واردیر
باش عرشه ده چاتدیرسا ، سراب اردبیل اولماز

ملت غمی اولسا ، بو جوجوقلار چؤپه دؤنمه ز
اربابلاریمیزدان دا قارینلار طبیل اولماز

دوز واختا دولار تاختا – طاباق ادویه ایله
اونداکی ننه م سانجیلانار زنجفیل اولماز

بو « شهریار » ین طبعی کیمی چیممه لی چشمه
کوثر اولا بیلسه دئمیرم ، سلسبیل اولماز

زبان ترک
هیچ زبانی به مانند زبان عاشقانه و دوست داشتنی ترکی نیست
اگر این زبان اصیل را با زبان دیگری مخلوط کنی دیگر اصیل نخواهد بود

اگر شاعر شعر خود را با فارسی و عربی مخلوط نکند
آنهایی که شعر را می خوانند و یا می شنوند کسل نخواهند شد

شاعر فارسی زبان اکثر حرفهای خود را از ما برداشته
شاعری مانند صابر که حرفی برای گفتن دارد بخیل نمی شود

ضرب المثلها و فلکلوریهای ترکی در دنیا نظیر ندارد
در روستا مَثَل است که لحاف خان از پارچه کهنه درست نمی شود

لشکر ترک قیصر روم را به اسارت گرفت
گفته انوشیروان است که چنین تاریخی نمی تواند داستان باشد

شعر باید مانند غذا طعم و نمک داشته باشد
تمام اهل روستا می دانند که بدون دوشاب نمی توان خشیل ( نام یک غذاست ) درست کرد

حرفها مانند جواهر هستند که اگر اصل و بدلی بودنش را
کسی باشد که تشخیص بدهد اینقدر پست ( آشغال ) نخواهد شد

نمی توانی شاعر شوی اگر از مادر شاعر زاده نشده ای
عزیزم تو مس ( کنایه از بدلی بودن طلا ) هستی . هر پیراهن زردی که طلا نمی شود

اگر قدت زیادی کوتاه باشد حیله گر و مکار می شوی
زیاد هم بلند قد نباش که آدم بلند قد عقل زیادی ندارد ( کنایه از متعادل بودن )

پسرم من نه می توانم ظالم باشم و نه اهل قصاص
این را در سرت فرو کن که ابریشم پشم بز نمی شود

عشق را آزاد بگذار و اجازه بده آثار خود را در طبیعت (طبیعت انسانی ) نشان بدهد
غزال وحشی که در کوه و صخره ها به دنیا آمده نمی تواند حیوان آرامی شود

انسان کسی است که دست مستضعفان را بگیرد ( یاری کند )
کسی که خدا از او راضی باشد ذلیل نمی شود

هر چند که سراب آب معدنی ، کره و عسل دارد
اگر سر به فلک هم بزند باز هم سراب نمی تواند اردبیل شود

اگر برای ملت غمخواری باشد این بچه ها به ترکه چوب ( کنایه از لاغر شدن ) تبدیل نمی شوند
از اربابهایمان هم کسی پیدا نمی شود که شکم گنده باشد

همیشه در و دیوار پر است از ادویه جات
اما وقتی که مادرم شکم درد می گیرد زنجبیل پیدا نمی شود

مانند طبع این شهریار که می توان در چشمه آن شنا کرد
نمی گویم کوثر می تواند باشد اما از سلسبیل افضل تر است ( دو آب بهشتی )

از امیر حبیب‌زاده

از سال 89 برنامه‌نویسی رو شروع کردم، ساختن رو خیلی دوست دارم. پیگیر بلاک‌چین و غیرمتمرکز سازی هستم.

گفتگو کنید

10 نظر

  1. ساغول امیر…تبریز فردا از آن من و توست…پس آرزوهای قشنگت واسه شهر آرزوها رو عملی کن….یاشیسن..

نظر دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *